علی رغم میل باطنیم و رؤیای سحرخیزی توی تابستون.صبح های تابستون رو اکثرا تا ١١اینطورا خوابم

اما امروز از دم دمای طلوع آفتاب.هوا هنوز گرگ و میش بوده بیدارم.تو حالت درازکش .تیک تیک های قلبم.تعدد نبضم.راه هوایی که دیگه بسته شده و به زور یه کمی غذا میرسونه به ریه هاش!

حالا چند ساعتی گذشته و دیگه آفتاب پهن شده کف اتاق.

مامانم داره ملافه ی جدید آماده میکنه .بابام شبیهِ هرروز مغازه رو باز میکنه و من فکر میکنم سنگفرش های سپه سالار هرچقدر هم جذاب و شلوغیاش هرچقدر هم خواستنی.تکراری نمیشن؟

یه آقای تپل داره با کتونی ها و لباس ورزشی نوش دور پارک میدوعه.

یه خانوم کالسکه به دست داره همراه نوزادش قدم میزنه.

یه نفر توی اینستاگرام یه عکسی آپلود کرده و زیرش نوشته صبح است خیر است.

صدای قشنگ جانان از پشت پنجره میاد.

و من هنوز منتظر تماستم :))))

چشمام خیره به دیوارِ تهِ هال و گوشام خشک شده به تلفن و هرازگاهی یه اشک لجبازی هم از گوشه ی چشمم صورتمو خیس میکنه و بعضی وقتا هم طعم شورشو حس میکنم

ماشین گنده ها بار آوردن برای سوپری جلوی خونه.

نونوایی کنارش نون میپزه و باد داغ آخر تیر عطر لواش تازه میاره توی خونه.

زندگی جریان داره  . 

و هیچکسی هیچ کجای دنیا نمیدونه آرزوهایی که آجر به آجر و با زور دندون و دست های یه دختر بچه چیده شدن روی هم.دارن توی دلش خراب میشن.

از هم کَنده میشنو محکم پرت میشن و میخورن به دیواره های دلش و دلش رو میشن :)

صدای موزیک رو میبرم بالا شاید که صدای بلند سیروان بتونه کمکم کنه :)

نمیشه.

نمیشه چون که دیگه سوسوی امیدی هم نیست

ناامیدی رخنه کرده توی کل وجودم و همـــه ی حرفا هم فقط برام شعاره :)

بهم نگو ضعیف نیستی.بهم نگو تو دختر قویی هستی.قوی نیستم چون دلم تالاپی افتاد و شکست.

غم بزرگی خونه کرده گوشه ی قلبم و گمون میکنم که حالا حالا ها و به این راحتی خیال رفتن نداره که نداره که نداره :)))))))))





مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

آسمانی با طعم خاک... رنگ صدفی سایت لانا راهنماي خريد زمين در شمال ثبت شرکت و برند بینهایت نمونه سوالات تکنسین داروخانه جهاد دانشگاهی تهران رشته های مهندسی در ارومیه دل نوشته دختر زمستون پرورش قرقاول